-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 بهمنماه سال 1393 05:08
چـرا دلـت گـرفتــه ؟ او هـم آدم است ! اگر دوسـتت دارم هـایـت را نـشـنـیـده گـرفـت، غـصـه نـخـــور ... اگـر رفـت، گـریـه نـکـن، یـک روز چـشـمـای یـک نـفـر عـاشـقـش مـیـکـنــد !!! یـک روز مـعنای " کـم مـحـلی " را مـیـفـهـمـد ... یـک روز شـکـسـتــن را درک مـیـکـنـد ... آن روز مـیـفـهـمـد آه هـایـی کـه کـشـیـدی...
-
سوغاتی
چهارشنبه 29 مردادماه سال 1393 18:22
آمدنت...! بی خبر در هاله ای پرغبار اشک هایم... سوغاتی تو در شبی بی تو دست نوشته هایم مایه ی آرامش در لحظه هایی بی هم نفس شکست قلبم با پیشکشی حزن الود تقدیم با عشق... رضا- ۱۳۹۳/۵/۱۴
-
سال نو مبارک
چهارشنبه 6 فروردینماه سال 1393 18:29
دوستان عزیزم سال جدید رو تبریک میگم بهتون
-
دوگانگی
جمعه 1 فروردینماه سال 1393 16:39
مسافری سرگردان و کهن خسته از دوگانگی درجستجوی نجوایی از امّید می نوشت از پایان... تبسمی خاموش و سرد بر چهره ی افروخته اش با تصویری غمناک ازخیال فردا هرچه بود رویا بود... پاهایش سست و نمور صدایش لرزان بر لبانش مُهر دگربارگی شده آلوده ی تنهایی شب آرزویش بر باد آرزویش بر باد..... رضا
-
عذرخواهی
پنجشنبه 24 فروردینماه سال 1391 15:24
درود بر دوستان عزیزم. بابت غیبتم یه دنیا معذرت. به زودی با شعرها و مطالب جدید برمیگردم. برای مکاتبه با من بهم ایمیل بزنید: reza.t87@gmail.com دوستون دارم. بدرود...
-
کاروان ابدی
چهارشنبه 16 آذرماه سال 1390 16:07
مرگ من نزدیک است آسمان مرا به خود می خواند بوته زار از غم من پ ژ مرده... تکه برگی که پراز یاد من است واز آن شبنم دلتنگی من میریزد... مرگ من نزدیک است کاروانی ابدی در راه است... کاکتوس های اتاقم غمگین سفری خواهم داشت تا درون خورشید... مرگ من نزدیک است سرنوشتم دگر اینجا گم شد... دوستانی که مرا یاد بردند کسی از رفتن من...
-
مرداب
سهشنبه 26 مهرماه سال 1390 12:37
یک٬دو٬سه٬چهار٬پنج... انتظاری بی پایان در جاده ای تاریک و بدون مقصد... خیره به گوشه ای از جاده به مردابی فراموش شده و ساقه ی پژمرده ی درونش... حس تنهایی مرداب و خاطرات روزهای زیبا که جویباری عمیق بود... ناله ی بادی که او را به لرزه نشاند حسرت دریا شدن و آینده ای نامعلوم و غریب....... رضا-25/5/1390
-
سلام
شنبه 19 شهریورماه سال 1390 05:38
سلام دوستان عزیزم امیدوارم خوب و سلامت باشید خیلی خوشحالم دوباره اکتیو شدم. ممنون از نظراتتون و ببخشید اگه دیر به دیر میام.واقعا مشغله زیاده نمیرسم. راستی ۲۳شهریور آکادمی موسیقی ملکه پاپ ایران خانم گوگوش از شبکه منوتو۱ یادتون نره. دوستون دارم فعلا...
-
بردباری
یکشنبه 13 شهریورماه سال 1390 20:52
حزنی عمیق بر چهره ای خسته بارش باران هایی از دلتنگی بر تکه هایی از یک خاطره و چند یادگاری کوچک... لحظه هایی پرغم یادی که خموش نمیگشت همانند غربت ماهی کوچک درون تنگی از خاطرات ناگهان زمزمه ای از نقطه ای آشنا که امید را چنین باور می ساخت: "بردباری پیشه کن کوه ها را میتوان رام کرد و رازو نیازشان را لمس کرد... باید...
-
هیچ
یکشنبه 30 مردادماه سال 1390 03:04
عکس ماه افتاد روی شیشه بی قرار نگاهش می کنم دلم برای خودم تنگ شده.... تنها...؟ می خواهم بنویسم از دوست اما قلمم بدون جوهر... نوشتم از هیچ.... رضا-تابستان۸۷
-
هجرت
شنبه 22 مردادماه سال 1390 15:44
چند سالی از مرگم میگذرد فقط در خاطرات می توان مرا یافت درون برزخی هستم از جنس شیشه ناتوانانه هیات را میبینم اندک یارانی دارم به زلالی الماس که گاهگاهی مرا به نیکی یاد کنند در این سفر تلخ سکوتی عمیق را رج میزنم و در جستجوی نشانه ها می گردم با بغضی درون سینه به دنبال کورسویی از بیداری از کنار سایه هایی مخوف میگذرم با...
-
سلام
دوشنبه 10 مردادماه سال 1390 19:00
سلام دوستان عزیزم بنا به دلایلی مدتی نبدم عذرخواهی میکنم و به زودی دوباره برمیگردم ممنون از نظرات قشنگتون دوستون دارم
-
بدرود
چهارشنبه 10 فروردینماه سال 1390 04:03
منو از من نرنجونم از این دنیا نترسونم تمام دلخوشی هامو به آغوش تو مدیونم یه جایی توی قلبت هست که روزی خونه ی من بود به این زودی نگو دیره به این زودی نگو بدرود... ؛دوستان خوبم سال نو مبارک؛
-
...
پنجشنبه 19 اسفندماه سال 1389 13:31
و پایانی غم انگیز پس از شروعی مقدس
-
دگر نیست
دوشنبه 29 آذرماه سال 1389 02:35
وقتی که دیگر نبود .....من به بودنش نیازمند شدم.وقتی که دیگر رفته بود........من به انتظار امدنش نشستم.وقتی که دیگر نمیتوانست مرا دوست بدارد من او را دوست داشتم. وقتی او تمام کرد من شروع کردم...... وقتی او تمام شد من اغازشدم...................و چه سخت است تنها متولد شدن......مثل تنها زندگی کردن.......مثل تنها مردن......
-
بی انتها
یکشنبه 7 آذرماه سال 1389 04:24
طلوع سپیده دم در ساحلی آرام و زندگی مسافرانی خسته در پهنای امواج گذر زمان در پی راز نمایش و شکفتن آن تراژدی سپری شد در آن هنگام پسرکی صبور با نگاهی عاشقانه و صدایی زیرکانه در پی ناکامی اهدافش و خوف وزیدن باد گرم آرام آرام ساحل را ترک گفت گرمایی شرجی و صدای پر پیچ و خم باد و اندوه تنهایی چمنزار درونش رخنه کرده بود رفتن...
-
باز هم ۲۸شهریور
یکشنبه 28 شهریورماه سال 1389 03:35
انگار همین دیروز بود تابستان سال ١٣٨١ یا دقیق تر ۲۸ شهریور ۱۳۸۱ اون زمون ها وبلاگ هنوز زیاد جا نیافتاده بود و وبلاگنویس خیلی کم بود و هنوز خیلی ها وبلاگنویسی رو درک نکرده بودن و یه دختر بود که می نوشت ... برای دلش می نوشت. به قول خودش یه بچه که می نوشت.یه بچه ١٥ ساله که خیلی از سنش بیشتر می فهمید. چیز زیادی به شروع...
-
تاریکی
دوشنبه 25 مردادماه سال 1389 00:10
صندوقچه ای از خاطرات در چمنزاری متروک در کلبه ای تاریک خودنمایی میکرد نجوای پسرکی تنها همراه کوهی از اندوه در آن کلبه ی غمناک سکوتی پرفریاد بود خورشید در جستجوی آرامش مهربان با چمنزار دارای تابشی عظیم که با غرش ابر سیاه محو شد نجوایی از خشم بر شانه های خورشید و نگرانی پسرک همه جا سایه افکنده بود تنهایی آن بوته زار...
-
خنجر مهربانی
سهشنبه 25 خردادماه سال 1389 19:06
و بعداز روزها دوباره مینویسم نه از تنهایی،نه از جدایی و دوری این بار از نبودنت شکایتی ندارم روزگاری از فراق تو روزی ده بار میمردم آری ستاره ای زیبا غروب تنهاییم را ربود ستاره ای از جنس الماس که قلبم را از آن خود کرد فرشتگان صدای فریادم را به خدا رساندند و او یکی از ستارگانش را برایم پیشکش نمود تلخی ها رسم رفاقت با...
-
از یک ستاره
چهارشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1389 02:32
خاطرت جمع هر جا باشی، توی غربت یه کسی هست خاطراتت زندگیشه، اون غریبه خاطرت هست اون که تو هفت آسمونش، یه ستاره هم نداره اون منم که دل خوشیشه، گل من کسی رو داره
-
افسانه
دوشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1389 00:37
مردی تنها,رهسپار جاده ای پر از دلتنگی در انتظار مژده ای از دیاری دور در فکر معنایی برای واژه ی بودن,می رفت یاد خاطراتش با بوته ی یاس او را می آزرد... نسیمی که تلخی سکوتش را باور کرده بود همانند صدای افتادن شبنمی از روی برگی و کبوتری که از خیالی خاموش می خواند و زیبایی پروانه ای که او را به باغی از رویا می برد... خنده...
-
ستاره های دخترک
سهشنبه 17 فروردینماه سال 1389 19:34
دختر بچه عاشق این بود که ستاره ها رو بشمره و هر روز صبح بیتابی می کرد تا زود شب بشه و بتونه ستاره هاش رو بشمره اما از وقتی که تب کرد و انقدر درجش بالا بود که زد به چشماش و کورش کرد دخترش خوشحال تر شد که دیگه روزی وجود نداره تا جلوی اون و ستاره هاش رو بگیره و ستاره ها اومده بودند تا یار همیشگی دخترک باشند تو دنیای...
-
نوازش خورشید
پنجشنبه 5 فروردینماه سال 1389 04:34
سلام سال نو رو به شما دوستای عزیزم تبریک میگم. امیدوارم امسال به همه ی آرزوهاتون برسید و امسال سال آزادی و رفاه همه ی مردم ایران باشه. امروز ۵ فروردین روز تولدمه و ازتون دعوت کردم که سر بزنید. یکی از شعرای جدیدمو که تو هرکلمه ش هزار معنی نهفته ست به این مناسبت اینجا گذاشتم: تماشای دریا کنار ساحل بیکران هنگام عشق بازی...
-
عیدتون مبارک
جمعه 28 اسفندماه سال 1388 17:33
هرروزتان نوروز... نوروزتان پیروز... ۵فروردین تولدم یادتون نره
-
حسرت دیدار
شنبه 8 اسفندماه سال 1388 05:59
با آشفتگی به ساعت مچیش نگاه کرد وااااااااااای.... دید هنوز دو سااااااعت دیگه تا وقت قرارش مونده فک کرد شاید ساعتش داره بهش دروغ می گه از یکی دیگه ساعت پرسید، ولی اون یکی دیگه هم همون رو گفت از 40 نفر دیگه هم پرسید و همه توی بیان حرف دروغ راست می گفتند !!! و در طی 10 سال از هر کی که ساعت پرسید، دید هنوزم دو ساعت به وقت...
-
چرا؟
پنجشنبه 29 بهمنماه سال 1388 00:43
بی تو نه بوی خاک نجاتم داد نه شمارش معکوس ستاره ها تسکینم... چرا صدایم کردی؟ چرا؟؟؟؟ حسین پناهی
-
شب ولنتاین
یکشنبه 25 بهمنماه سال 1388 03:48
دقیقه ها همچنان می گذرند و من در انتظار خبری از او ثانیه شمار ساعت اتاق در حرکت و چشمانم خیره به آن بغضی همراه با حسرتی غریب درون گلویم رخنه کرده ای کاش او با آمدنش این بغض را بشکند... ای کاش با صدای دلنشینش این خستگی را برباید... در این شب مقدس با غم دلتنگیش چه کنم؟ زبانم قاصر از بیان این همه غصه چشمانم دگر یارای...
-
پروانه و اقاقی
سهشنبه 13 بهمنماه سال 1388 21:01
ای کاش پروانه بودم... بر فراز شاخ و برگ درخت آشنایی پرواز می کردم و در آن دشت به درخت ساج معنای عشق می آموختم...! و احساس اقاقی را برایش فاش می کردم... دلم می خواست زندگی را از دید یک قناری دنبال کنم و همانند او رسم مهر و عشق را بانگ زنم تا ساج بداند که اقاقی شیفته ی اوست و اسرار محرمانه ی عشق را به قناری بگویم... و...
-
رویای آبی
دوشنبه 5 بهمنماه سال 1388 15:15
در مرز یک رویا درون آغوشش شب را به صبح رساندم انتظاری گمشده بود که درون یک رویا نمایان شده بود... در مرداب چشمانش غرق بودم گرمی وجودش سردی درونم را پس می زد انعکاس صدایش با طنین دلنواز سکوت تنهاییم را می شکست اما حیف رویایی بیش نبود که پس از مهتاب با نوازش خورشید در هم شکست زیبایی آن احساس بسان نسیمی دل انگیز درون رگ...
-
دریا
سهشنبه 29 دیماه سال 1388 11:39
پی نوشت: این عکسو موقع طلوع آفتاب گرفتم.