دوستش داشتم

بگذر ز من ای آشنا / چون از تو من دیگر گذشتم...

دوستش داشتم

بگذر ز من ای آشنا / چون از تو من دیگر گذشتم...

مرداب

یک٬دو٬سه٬چهار٬پنج...

      انتظاری بی پایان

در جاده ای تاریک و بدون مقصد...

خیره به گوشه ای از جاده

به مردابی فراموش شده

و ساقه ی پژمرده ی درونش...

حس تنهایی مرداب

و خاطرات روزهای زیبا

که جویباری عمیق بود...

ناله ی بادی که او را به لرزه نشاند

حسرت دریا شدن

و آینده ای نامعلوم و غریب....... 

رضا-25/5/1390