ای کاش پروانه بودم...
بر فراز شاخ و برگ درخت آشنایی پرواز می کردم
و در آن دشت به درخت ساج معنای عشق می آموختم...!
و احساس اقاقی را برایش فاش می کردم...
دلم می خواست زندگی را از دید یک قناری دنبال کنم
و همانند او رسم مهر و عشق را بانگ زنم
تا ساج بداند که اقاقی شیفته ی اوست
و اسرار محرمانه ی عشق را به قناری بگویم...
و به کمک باد صبا بوته های علف هرز دروغ زن را
که اقاقی را با تلبیس محو خود کرده, پراکنده سازم
و شاهد تضرع آن علف هرز کانا در برابر باد صبا باشم.
تا بر رخسار دشت زیبا عطر مهربانی و یکرنگی بنشیند...
ای کاش پروانه می توانست خود را درون آن ساج زیبا حس کند
و دل انگیزی دشتستان را چند برابر جلوه دهد
و باد صبا ازراهی دور به کمک پروانه بشتابد
تا اقاقی آرزوی عشق بازی با درخت ساج را به گور نبرد...
رضا- زمستان 1382
پی نوشت: اینو حدود ۶سال پیش نوشتم.خیلی برام جذابیت داره.
اه تو چقد قیافت واسه من اشناس ؟
سلام. جدآ؟
وبلاگ قشنگی داری حتما روش خیلی کار کردی جالبه وقت کردی به ماهم سر بزن
سلام
ممنون. چشم حتما
سلام
با اون سن کم چه قلمی داشتی....
دمت گرم
سلام
ممنون. خجالتم میدی.
مثه همیشه نوشته هات حرف ندارن
%%- اینوفرستادم که واست شانس بیاره
سلام
ممنون
*تو مسنجر اگه چکش کنی شبدر چهاپر هستش
سلام.خوبی؟
آره دیگه! واسه اونو و یه مناسبت دیگه که نمیدونم واسه کیه!!!:)
چیکار کنم خب؟! پیرامید داریم و سرود!!!!
من واسه اینکه یه اتفاقی بیفته حاضرم هرکاری واسه مدرسه انجام بدم.
نمیدونم واسه چی نیومد ولی میاس بیاد در کل
اپ کن دیگه اووووووووووو منتظریم
سلام
چشم.
,•’``’•,•’``’•,ســــــلام دوست عزیز[قلب]
’•,`’•,*,•’`,•’
.....`’•,,•’
............ ,•’``’•,•’``’•,
.............’•,`’•,*,•’`,•’ ღღ سوخـــته دل ღღ بـــــروز شـــــد[لبخند]
.................`’•,,•’
,•’``’•,•’``’•,
’•,`’•,*,•’`,•’ منتـــــظر حضـــــور پر مهـــــرتم[گل]
.....`’•,,•’
سلام
حتما
سلام دوستم .خوبی؟من همونیم که عاشق کسی شده بود که داداشی صداش می کرد، هستم.این چند وقت خیلی اتفاق ها افتاد ولی آخر همه چی تموم شد.نتونستم بهش بگم.از هم دور شدیم خیلی دور،نمی دونم چی شد که اینجوری شد.آخرین بار که باهم حرف زدیم بهم گفت من روی دوستی 2تامون 1حساب دیگه مکردم تو با همهءدخترا برام فرق داشتی ولی الن دیگه همه چی تموم شد،من و تو فقط همکلاسی هستیم.گفتم نه اینکارو نکن.گفت تو همیشه منو نادیده می گرفتی همیشه منو به عنوان 1 پسر قبول نداشتی همیشه با کارات آزارم میدادی،تحقیرم می کردی .دیگه طاقت ندارم.این رابطه فقط باعث آزار من میشه.من بهش گفتم اشتباه می کنی ولی نگذاشت حرف بزنم.گفت این دوستی مثل رویا بوده براش.رویایی که تموم شد.گفت دلم برات تنگ میشه ولی به درک بذار تنگ بشه دل من که ارزش نداره.اینارو می گفت و گریه میکرد.بعد گفت خداحافظ عشقم.
من هر کار کردم دیگه حاضر نشد دوباره باهم صمیمی باشیم مثل قبل.
حسرت رو توی چشاش می بینم ولی باز می گه نه.
خسته ام،داغون.وقتی بود،وقتی بغلم می کرد نمی فهمیدم.ولی الان محتاج آغوشش هستم.من می خندنم توی ظاهر بچه های دانشگاه هم به رویم نمیارن ولی اون بی صدا میاد و بی صدا میره.هر چی بهش زنگ میزنم یا جواب نمیده یا سرد برخورد می کنه
همیشه تنهای نصیب من میشه:((
سلام
ممنون.چه عجب یه سری به این کلبه ی حقیرانه زدی.
یادته بهت گفتم بهش بگو دوسش داری. اما حرفمو گوش ندادی.
میفهمم چی میگی.آدما تا وقتی یه چیزیو دارن قدرشو نمیدونن.
اما به نظر من همه چیز تموم نشده. برو باهاش صحبت کن.نه تلفنی. از نزدیک. بهش بگو حرفاتو. دستاشو بگیر و باهاش صحبت کن.
نزار به خاطر غرور این عشق پاک نابود بشه.
این بار اگه به حرفم گوش نکنی واسه همیشه از دست میدیش و تا آخر عمر تو حسرت داشتنش می سوزی. به حرفم گوش کن.