چند سالی از مرگم میگذرد
فقط در خاطرات می توان مرا یافت
درون برزخی هستم از جنس شیشه
ناتوانانه هیات را میبینم
اندک یارانی دارم به زلالی الماس
که گاهگاهی مرا به نیکی یاد کنند
در این سفر تلخ سکوتی عمیق را رج میزنم
و در جستجوی نشانه ها می گردم
با بغضی درون سینه
به دنبال کورسویی از بیداری
از کنار سایه هایی مخوف میگذرم
با اندک امیدی که در وجودم شعله میزند
همچون پرنده ی مهاجری دلتنگ
کشان کشان به جاده زندگی می رسم
در نزدیکی مقصد قفسی مرا درون خود میکشد...
رضا-10/5/1390
وب زیبایی دارید
شعرتونم قشنگه
اینجااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا چقدر غمگینه...
ادم دلش می گیره...
خودتون گفتین؟؟؟؟
دلتون آفتابیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
خیلی قشنگ بود
سهلااااااااام
شنولی اینا:-)
فدای تو خیلی خوشحالم که شاد میشی
پس تند تند بیا پیشم D-:
خووو وایسا شعرتم بخونم...
قشنگ بود شلااا انخده غمگین:-(
شیطونا رو دوست دالم
سلام.
شلا منو اینک نکردی هان؟
لینکیدی خبلم کن!باسه؟
خیلی سخته که نیستی....خیلی...
رویاهایت را بر آورده کند آنکه آسمانی را می گریاند تا گلی بخندد...
سلام
خوبین؟
مرسی سر زدین...
شعرتون خیلــــــــی قشنگ بود...
ممنووووون :)
بزرگترین اشتباه این است که از یاد می بریم که مسافریم
یک روز بی خبر می رویم
حتی بدون خداحافظی
پس بهتره تا نرفتیم با هم صادق باشیم
و قدر این لحظات را بدانیم...
آپم
سلام خوفی
خیلی وبلاگت نازه ولی غمگین
چرا؟واقعا چرا؟.....جداچرا؟
حالا میگی چرا یانه؟اگه منوپیداکردی؟هه هه هه
سلام وبت خیلی قشنگه ولی خوب.....
خیلی غمگین دیگه قبول کن...
سلام دوستم
من دوست فاطمه هستم-اون آدرس وبلاگتوبهم دادکه بهت سربزنم
وبلاگت خیلی غمگینه
تویه دانشگاه هستیم-اگه دوست داشتی بهم سر بزن
بای
سلام
این شعرت خیلی قشنگ بودش-این شعرهاروخودت میگی؟
یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود غیز از خدای مهربئن هیچکس نبود/نه...نه...یکی بود غیر از خدایکی بود ا سمش رضا بود برا دخترک خدابود /بهترینو برترین عشق دنیابود/ امانامرد بود گفته بود عاشق بود اما نه عاشق بود نه مجنون بود نه فرهاد /عادت کرده بود بشکونه اون دلی رو که تنها جرمش عاشقی بود... سلام اگه تا اینجا خوشتون اومد بگید بقیه رو بفرستم راستش مخاطب خاص داره میخام پخش بشه ب گوش رضا برسه