-
آن کودکان یتیم
شنبه 2 شهریورماه سال 1387 02:20
اشک هایشان روی زمین غلتید آن کودکان یتیم ذلم گرفت... ای جواهرات ارزشمند عازم کدامین بی راهه ها هستید؟ چرا تنها؟ کدام کوردل دلتان را شکست؟ اشک هایتان قیمتی ست هدرش ندهید... بگذارید آسمان بگرید... بیقراری مکنید اندکی دلخوشی در من مانده آن نیز برای شما... ۱۳۸۷/۵/۳۰
-
آمدم
جمعه 1 شهریورماه سال 1387 14:07
آمدم تا بنویسم از امید آمدم تازه شوم... دلتنگی هایم پرکشیدند. اما... -------------------------------------------------- سلام یه دنیا تشکر از محبت شما دوستای عزیزم. سفر خوبی بود. خوش گذشت. ممنونم که یاد من بودید.
-
رفتم مسافرت
پنجشنبه 24 مردادماه سال 1387 12:40
سلام دوستای خوبم: اومدم بهتون بگم من دارم میرم مسافرت و تا یک هفته نیستم که آپ کنم. راستی سیستم بلاگفا مشکل پیدا کرده و من نمیتونم وارد وبلاگ هایی که در سیستم بلاگفا هستن بشم. راستی میتونید تو این مدت تو یاهو مسنجر برام پی ام بزارید. چون با یاهو مسنجر موبایل(با سیمکارت ایرانسلم) میام و چک میکنم.(djreza_googoosh) من...
-
اینجا دلتنگی معنایی ندارد...
دوشنبه 21 مردادماه سال 1387 20:49
گلدانی بر روی ذریح نگاه زمین به آسمان صدای گریه ی باد می آید... گل سرخی در حال رکوع... چشمانم خیره ماند... آیا می شود؟؟ روزنه هایی از امید... دگر معنای زندگی چیست؟ اینجا دلتنگی معنایی ندارد...
-
به من تسلیت نمی گویند؟
یکشنبه 20 مردادماه سال 1387 13:34
مرا با شما کاری نیست ای خاطرات بیش از اینم مرا به نیش نکشید من شهید سراب و فاصله ها هستم لبهای خشکم را ببینید از امروز تا همیشه در این سرا به عزا می نشینم اینجا به بهای طرد عشق اعتماد را گردن زده اند. در اینجا از امروز تا همیشه دیگر کسی به عشق سلام نمی گوید اینجا کسی مرده است... من... و ...
-
یادگاری
شنبه 19 مردادماه سال 1387 22:48
روی دیوار دل تو من یه یادگاری بودم نه یه پیچک که بتونه جون بگیره توی سینه ات قسمتم نبود که با تو تا آخر قصه بمونم شایدم قصه همین بود که من از تو جا بمونم رفتی و مونده هنوزم رد دشنه هات روپشتم
-
مسافرت
شنبه 19 مردادماه سال 1387 13:10
سلام دیروز نتونستم به روز کنم. چون همش با دوستام بیرون بودم.ممنون از نظرای قشنگتون. واقعا ممنونم ازتون. تنها چیزی که بهم آرامش میده به روز کردن وبلاگ و خوندن نظرات شماست. راستی ۵شنبه احتمال زیاد میرم مسافرت و ۱ هفته ای نمیتونم به روز کنم. ولی هنوز صد درصد نیست. حالا ببینیم چی میشه. گوگوش گوگوش
-
آن شب
پنجشنبه 17 مردادماه سال 1387 18:26
خیابان تاریک نبود... دست نورانی شب آن را نوازش می کرد... صدای خدا می آمد... چه شور و هیجانی... شادمانی کودکان میان آن سبزه زار... خدا آنجا را نقاشی کرده بود... صدایش را می شنیدم... او نبود. فقط صدایش بود... من در حال عبور... غمگین از پژمردن آن گل میخک... نجوایی کردم: پس سهم دل تنگ من چه می شود؟؟ دل آسمان سوخت... آسمان...
-
بچگانه
چهارشنبه 16 مردادماه سال 1387 02:10
می بینی عزیز؟ می بینی؟ حتی آسمان هم نتوانست بغض اندوهش را نگه دارد چه ساده خیال کرده بودم من ابله به گمانم داشت برف می بارید! چه کودکانه دروغ ناشیانه اش را باور کرده بودم زمینی که می گفت من را برف سپیدپوش کرده است و خودم را که می گفت این چه اندوهی است که سیاهپوش کرده است مرا و اینان را که سپید و سیاه روزگار را به...
-
گوگوش یعنی زندگی
سهشنبه 15 مردادماه سال 1387 00:13
سلام دوستای خوبم. تعجب نکنید. خسته شدم از بس که همش راجع به یه موضوع و یک بعد زندگی صحبت کردم. اونم فقط بعد عاشقانه. گفتم تو این پست متفاوت تر باشم. گفتم یه کم از علاقه هام بنویسم. ؛تا شقایق هست باید زندگی کرد؛ صدای گوگوش بهم آرامش خاصی میده. من موزیک زیاد گوش میدم و تقریبا همه چی گوش میدم. البته از خواننده های جدید...
-
خاطرات
دوشنبه 14 مردادماه سال 1387 01:37
ایستاده ام تنها پشت میله های خاطرات دیروز این جا انگشت هایم را می شمارم یک دو سه...... ودست های تو در هم فرو رفته اند تو غزل را مشت مشت به حراج گذاشتی که مهربا نی ات را ثابت کنی ولی... ولی نفهمیدی که من آن سوی خیابان انتظارت را می کشم تو بی وقفه فریاد کشیدی... ومن دیگر آزارت نمی دهم زین پس قصه هایم را برای هیچ کس...
-
سرنوشت
یکشنبه 13 مردادماه سال 1387 14:10
آبروی لحظه ها را برده ای ای سیاه سرنوشت زندگی سرمایه اش چندین نفس این حقیقت را خدا بر ما سرشت * ایستادن تا کی و آخر کجا؟ حرف های گفته را باید شنید اوج احساسات را اندازه کرد طعم تلخ غصه ها را هم چشید * از تماشا بهره هایی برده ام من به دنبال چه می گردم کنون این سوالاتی که هم تکراری است هم دویده در تنم مانند خون * شبزده...
-
ارزش
شنبه 12 مردادماه سال 1387 23:47
سلام دوستای خوبم: امیدوارم حالتون خوب باشه. یه عکس قشنگ براتون گذاشتم که خودم تو زمستون گرفتم(پارک ملت):
-
آرزوی نقش بر آب
شنبه 12 مردادماه سال 1387 00:19
در من غم بیهودگیها می زند موج در تو غروری از توان من فزونتر در من نیازی می کشد پیوسته فریاد در توگریزی می گشاید هر زمان پر ای کاش در خاطر گل مهرت نمی رست ای کاش در من آرزویت جان نمی یافت ای کاش دست روز و شب با تار و پودش از هر فریبی رشته عمرم نمی بافت اندیشه روز و شبم پیوسته این است من برتو بستم دل ؟ دریغ از دل که...