دوستش داشتم

بگذر ز من ای آشنا / چون از تو من دیگر گذشتم...

دوستش داشتم

بگذر ز من ای آشنا / چون از تو من دیگر گذشتم...

اشک آسمان

پس از دلتنگی باغچه

      اسیر درخشش آسمان شدم

و چه زیبا بود

معشوق در کنارم... 

 

مرا صدا می زد

چه عاشقانه...

درون رگ هایم پر از یادش

سکوتم را فریاد زد 

 

دلتنگی هایم را می ربود

عطر یاس بر در خانه اش

آسمان برایش می گریست

و دستهایش در دستانم بود... 

 

به خوابی فرو رفتم

رویاهایم رنگی تازه گرفتند

از برکت وجودش

سرشار از بودن شدم...

رضا 1388/10/15  

::یا حسین::

نظرات 8 + ارسال نظر
۶۹ جمعه 18 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:44 ق.ظ http://safarz.blogfa.com

وای چه خومشل بودچقدقشنگه سرشار از بودن شدن


فقط بهش کمک کن به عنوان یه دوست معمولی که خیردوستشو میخواد اینقد اینجوری فک نکن که زندگیت تباه میشه اصلا به گذشته ها فک نکن به خداداغون میشی فک کن الان خواهرته

دختری با دامن حریر جمعه 18 دی‌ماه سال 1388 ساعت 03:08 ب.ظ http://www.patty.blogsky.com

سلام.خوبی؟
مرسی.منم بد نیستم!!!:((
خیلی زیبا بود.
تو هم سر بزن.شاید آپ باشم!!!
مرسی

م ح م د (1359) جمعه 18 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:36 ب.ظ http://sayelabkhandeto.blogfa.com

من از نهایت شب حرف می زنم
و از نهایت تاریکی
اگر به خانه ی من آمدی برای من ای مهربان چراغ بیار
و یک دریچه که از آن
به ازدحام کوچه ی خوشبخت بنگرم
منتظرت می مانم ؟!

[گل][گل][گل]با تب تلخ به روز شدم[گل][گل][گل]

پرمون شنبه 19 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:56 ق.ظ

سلام

الان نزدیک یه ربع خیره شدم به عنوان وبلاگت ؛دوستش داشتم؛.........

برام غریبه... دیگه دوستت دارم ها برام غریب شده....

دیگه اگه این جمله رو می شنومم گوشم رو می گیرم می گم دروغه... حتی اگه

راسته نگو...نگم... اخه اگه دنیا بشنوه خیلی زود زود زود تموم میشه .... همه چی

اهای دنیا الهی گوشات کر بشه که یه قاتلی... قاتل تمام احساس ها...

اه و اه... از همه چی...

خیلی دلم گرفت ... هم از این و هم از پست قبلیت... بگم متاسفم چه فایده...

ولی از ته دلم متاسفم ... برای تموم دل ها... برای همه احساس ها... برای تمام

اشک ها....برای خنده های زورکی...


پرمون شنبه 19 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:57 ق.ظ

بزارین اونم برسه بزارین اونم ببینم

وقتی به حرفم می رسه

خاکم نکنین خاکم نکنین خاکم نکنین

هنوز عشقمو ندیدم

این هم آماده شودم

یه کفن دورم کشیدم

تابوت منو بزارین اونم بگیره

حس کنم عاشقمه

وقتی که گریه اش می گیره

اشکای اون و کی به جای من کن پاک

خداحافظ عشقم

که منو بردن زیر خاک

دوست دارم عزیز ترینم

پرمون شنبه 19 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:00 ب.ظ

این شعر رو قلب از اینکه بخوام خودمو راحت کنم برای خودم خوندم....!

ولی چه ساده بودم که فکر می کردم اون میاد کنارم...

چه قدر ساده بودم که قطره های خونم رو به عشق اون ریختم ولی...

بی خیال تو این دنیا دل مرده ها عزیز ترن ولی تو بزار دلت زنده بشه... منم دلم می

خواد ... اگه خدا بخواد میشه... اون همیشه می خواد به من یه فرصت داد و به تو هم

داده و می ده...


پرمون شنبه 19 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:01 ب.ظ

وقتی دل ارزش خودش رو از دست بدهد.
چشمهایت دیگر اشکی برای ریختن نداشته باشند.
وقتی دیگر قدرت فریاد زدن را هم نداشته باشی
وقتی دیگر هر چه دل تنگت خواسته باشد و گفته باشی
وقتی دیگر دفتر و قلم هم تنهایت گذاشته باشند
وقتی از درون تمام وجودت یخ بزند
وقتی چشم از دنیا ببندی و آرزوی مرگ بکنی
وقتی احساس کنی دیگر هیچ کس تو را درک نمی کند
وقتی احساس کنی تنهاترین تنهاها هستی
وقتی باد شمع های روشن اتاق تو خاموش کند
چشمهایت را ببند و از ته دل بخند.......
که با هر لبخند روحی خاموش جان می گیرد و درختی پیر جوان میشود

دل عاشق زنده و زنده....

سلام
خیلی زیبا بود

دختری با دامن حریر شنبه 19 دی‌ماه سال 1388 ساعت 03:05 ب.ظ http://www.patty.blogsky.com

سلام پسر شیطون!!! اسمتو باید بزنی پسر عاشق! نه شیطون!!!
مرسی.واقعا باحاله یا عوضش کنم؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد