می توان درختی کاشت
حتی با دست هایی خالی
در آن دوراهی زندگی
و زیبا ماند...
می توان رویا را شمرد
بدون تماشای کویر
بیشه زاری ساخت
و زمزمه کرد...
می توان ساحلی نقاشی کرد
همراه دریایی طوفانی
با دستانی پرمهر
و آفتاب بود...
می توان همدلی را فریاد زد
در جاده هایی تاریک
با کلامی شیوا
و عاشق بود...
رضا- 1388/6/4
دور نیست این لحظه های تنهایی. این واژه های زیبای رویایی.
نزدیک است این رنگ ابهام دور از اشنایی ...
منتظریم... به ما سر بزنید...
سلام
قشنگ بود
khogshel bo0d!!!!!!!
vali ye zare hes mikonam mobhame!!
vali ye nokte zarif inja has
man kolan ehsase kazeb ziad daram!!!!
vaght nakardam blogeto kamel bekho0nam
to0ye forsate mona3b hatman dobare miam o blogeto mikhoo0nam
ra3000
upaaaaaaaaaam
bodo bodo ke daghe daghe!!!