دوستش داشتم

بگذر ز من ای آشنا / چون از تو من دیگر گذشتم...

دوستش داشتم

بگذر ز من ای آشنا / چون از تو من دیگر گذشتم...

گوگوش(ترانه کولی)

 

   

شب من پنجره ای بی فردا  

روز من قصه ی تنهایی ها  

مانده در خاک و اسیر ساحل 

ماهی ام ماهی دور از دریا 

 

هیچ کس با دل آواره ی من 

لحظه ای همدم و همراه نبود  

هیچ شهری به من سرگردون 

در دروازه ی خود را نگشود 

 

پای من خسته از این رفتن بود 

قصه ام قصه ی دل کندن بود  

دل به هرکس که سپردم دیدم 

راهش افسوس جدا از من بود 

 

صخره ویران نشود از باران 

گریه هم عقده ی دل را نگشود  

آخر قصه ی من مثل همه 

گم شدن در نفس باد نبود 

 

می روم بی خبر از آخر راه 

همچنان مثل همیشه تنهام 

 

نظرات 5 + ارسال نظر
ستاره(سالهای بلند من بی تو) پنج‌شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 11:57 ب.ظ http://sanfuni.blogfa.com

تنها بودن توی یه راه بهتر از رفیق نیمه راه داشتنه

عباس جمعه 15 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 01:33 ق.ظ http://hasrat.blogsky.com

سلام
با حال بود ممنون یه فکرهایی تو ذهنم متولد کرد

من جمعه 15 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 04:21 ب.ظ http://farzandeu.blogfa.com

وقتی داشتم شعرو میخوندم با خودم فکر کردم این شعره واقعا راجع به زندگیه توئه.
امروز صبحی که باز به هم ریخته بودم به دلایلی که بعدا بهت می گم یک نفر اس ام اس داد که: هر گاه در زندگی نا امید شدی به این فکر کن که تاریکترین لحظه ی شب نزدیک ترین زمان طلوع خورشید است.

مریم کریمی جمعه 15 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 04:21 ب.ظ

سلام قشنگ بود


مطالب خودت هم مثل همیشه عالی بود
موفق باشی

سلام
چرا وبلاگتو حذف کردی؟

آذر و سید جمعه 15 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 04:35 ب.ظ http://www.avareyetanha.blogsky.com

سلام
خوب پس خدا رو شکر شعر مال قبلا بوده..............

این شعری که گذاشتی خیلی عالیه....
موفق باشی.

التماس دعا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد